بگذار وسعتش را در حصار کلمات محدود نکنم...


سپیده دم عشق

به قلبم گوش کن به نفسی که برای تو میزنه ....
میدانی همه جاده های خیالم به رویش صبح نگاه تو ختم
من با تو سخن می گویم...رساتر از همیشه و تو حرفهایم

روشن تر از هر روز...
بگذار از عشق سخن نگویم
بگذار وسعتش را در حصار کلمات محدود نکنم
چرا که من عشق را با کلام در نیافتم...
عشق برای من نه کلام است نه صوت و نه صدا.
چیزی است وسیع تر از همه اینها
وسیع و با نجابت مانند دلت...
با شکوه است و پر رمز و راز همانند چشمانت...
عمیق و پر از صداقت همانند اندیشه هایت...
و گفتی که معنای عشق در انتظار است و فاصله ها...
 
من تمام این فاصله ها
را با صبر وانتظار به تماشا نشسته ام!

چه رازیست در این فاصله نمی دانم که هرچه می گذرد
مرا شیداتر میکند!

و من...شیدا می مانم.

بگذار از عشق سخن نگویم
 
 بگذار وسعتش را در حصار کلمات محدود نکنم...

 



نظرات شما عزیزان:

pejman
ساعت20:54---25 شهريور 1391
روزگاری شد و کسی مرد ره عشق ندید / حالیا چشم جهانی نگران من و توست . . .
پاسخ: ممنــــــــــــــــــــــــــــــــــون از شعر و نظر قشنگت قارداش


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,ساعت 21:49 توسط maryam&mohamad| |


Power By: LoxBlog.Com